روزی پدری از دست پسرش که حالا یک مرده کامل بود و حدود 40 سال سن داشت ، عصبانی شدو سیلی به صورت او زد . اوناگهان نشست وشروع کرد زارزارگریه کردن !
پدر متعجب شد و گفت : پسرم ، من بارها به خاطر اشتباهاتت در سنین مختلف به تو سیلی زده ام اما تو هیچ وقت گریه نکردی ؟ چرا الان به این شدت اشک می ریزی...؟؟
پسر با بغض و غصه ای که در گلو داشت ، گفت: برای اینکه پدرم ، شما درسالهای قبل به صورت من سیلی می زدی ، هیچگاه دستت نمی لرزید اما حالا ..... !
دست همه پدران زحمت کش و مهربون رو می بوسم و روزشون رو تبریک می گم و ازخدامیخوام که سایه هیچ پدری رو از سر هیچ فرزندی کوتاه نکنه . " آمین "
پدر مهربان و عزیز تر از جانم ، روزت مبارک و سلامتی و طول عمرت را فقط و فقط از خدا آرزومندم.